در كه به دیوار بخورد ، رئيس ميگوید از حقتان دفاع نكرده ايد كه اين هستيد ... كه به جايگاهي كه بايد نرسيده ايد ... هميشه ترسيده ايد ... هميشه ملاحظه كرده ايد ... ياد نگرفته ايد داد بزنيد ...
من از داد زدن متنفرم ، از دعوا ، از قهر ، از دور زدن آدمها متنفرم . از سياست بازي ، از رياكاري ، از بيخود جو رو به نفع خودم عوض كردن وقتي بدانم واقعا حق با من نيست متنفرم .
از دروغ گفتن ، از مظلوم نمايي متنفرم و به گاه قرار گرفتن در هر كدام از خصوصيات بالا هر چند ناخواسته ، هر چند كسي نفهمد ، بيشتر از همه خودم ، خودم را سرزنش ميكنم .
با كمال ناباوري ... آدمهاي همخون خودم هم گاها همين خصوصيات را دارند ، و معتقد به اين هستند که از جنگ اعصاب نبايد ترسيد ، نبايد حذر كرد ، برای آنها مهم نيست كه دعوا كنند ، كه 24 ساعت زندگي را غـُر بزنند ، كه حرمت ها را بشكنند ، كه بد جلوه كنند ، معتقدند اگه مسئله ايي خلاف ميلشان هست نبايد سكوت كنند و تحمل ، بايد بجنگند ، هر چند اين نزاع و اين كشش ها به نفعشان تمام نشود . معتقدند حتي در زندگي شخصي هر چقدر صبور و بردبار و خانم باشي تو سرت ميزنند و اصلا اعتقادي به زندگي منطقي و دوستانه و بدون نزاع ندارند .
همخون خودمو كه ميبينم و اعتقاداتش رو كه ميشنوم ياد حرفهاي رئيس ميافتم . سنجيدن موقعيت اونها با خودم نه !!!! با ديگراني كه هميشه خواسته اند با صداقت و منطق و آبرو پيش بروند مرا به ترديد وا ميدارد .
:: موضوعات مرتبط:
نوشته های عاشقانه ,
تصاویر عاشقانه ,
,